سفارش تبلیغ
صبا ویژن

988) سوره واقعه (56) آیه 21 وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

988) سوره واقعه (56) آیه 21

وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ

30 شعبان- 2رمضان 1441

ترجمه

و [با] گوشت پرنده‌ای، از آنچه میل دارند؛

اختلاف قرائت

لَحْمِ / لَحْمُ / لُحومُ[1]

نکات ادبی

طَیرٍ

قبلا بیان شد که ماده «طیر» در اصل دلالت دارد بر سبکی چیزی در هوا، و به این مناسبت استعاره گرفته شده برای هر حرکت سریعی، چنانکه «طار القوم» یعنی آنان با سرعت رهسپار شدند؛ و برخی بر این باورند که اساساً این ماده به معنای حرکت سریعی که بدون سنگینی و ثقل باشد، به کار می‌رود.

بدین ترتیب، «طائر» به معنای «پرنده» است یعنی هرچیزی که با بالهای خود در هوا بسرعت حرکت می‌کند (وَ لا طائِرٍ یطِیرُ بِجَناحَیهِ؛ انعام/38). برخی «طَیر» را جمعِ «طائر» دانسته‌اند (وَ الطَّیرَ مَحْشُورَةً، ص/19؛ وَ الطَّیرُ صَافَّاتٍ،‏ نور/41) شبیه به «رَاکِب» که جمعِ آن «رَکْب» است؛ اما برخی با این تحلیل مخالفت کرده و بر این باورند که «طیر» اسم جنس است که هم بر مفرد و هم بر جمع اطلاق می‌شود و شاهد آورده‌اند که در برخی موارد قطعا منظور جمع نبوده است، مانند «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیکُونُ طَیراً بِإِذْنِ اللَّه، آل عمران/49) و یا اینکه وقتی آن را در ردیف «جن» و «إنس» (که اسم جنس‌اند) قرار می‌دهند (وَ حُشِرَ لِسُلَیمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیرِ؛ نمل/17)، این هم علی‌القاعده اسم جنس می‌باشد؛ و نیز احتمال این را که در اصل این کلمه صفت مشبهه بوده باشد (مانند صَعب) بعید ندانسته‌اند. شاید هم بتوان گفت که «طیر» هم به معنای جمع و هم به معنای اسم حنس به کار می‌رود؛ شاهدش هم این است که اولا گاه بوضوح در معنای جمع، و نه اسم جنس، به کار رفته است؛ مانند «وَ الطَّیرُ صَافَّاتٍ» (نور/41) و ثانیا وقتی حال برای آن آمده، گاهی به صورت مفرد آمده (به نحوی که با اسم جنس تناسب بیشتری دارد: وَ الطَّیرَ مَحْشُورَةً، ص/19) و گاه به صورت جمع (که با جمع بودن تناسب دارد: أَ لَمْ یرَوْا إِلَى الطَّیرِ مُسَخَّراتٍ فی‏ جَوِّ السَّماءِ، نحل/79).

کلمه «تَطَیُّر» را به معنای فال بد زدن به پرنده به کار می‌برند، ظاهرا از این جهت که برخی پرندگان (مانند کلاغ و ...) را شوم می‌دانستند و به آنها فال بد می‌زدند، و کم‌کم آن را برای هرگونه شوم دانستن و فال بد زدنی به کار بردند (إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ یطَّیرُوا، أعراف/131؛ إِنَّا تَطَیرْنا بِکُمْ، یس/18) و به تَبَعِ آن کلمه «طائر» را هم به همین معنای «فال بد» استفاده کردند (قالُوا اطَّیرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ، نمل/47) و البته برخی علاوه بر این نکته، این احتمال را هم داده‌اند که چون فال بد زدن و شومی ناشی از نوعی سبکسری و اقدام بی‌تامل بوده، از این جهت هم این تعبیر ریشه در همان ماده «طیر» داشته باشد. مرحوم طبرسی هم احتمال داده که اصل این فال بد بر اساس واداشتن پرنده‌ای به چیزی که ناخوشایندش است بوده است.

تعبیر «طائرِ» انسان، به معنای «عمل» انسان هم به کار رفته (وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ،؛ إسراء/13)، از باب اینکه این عملش، از او پر می‌گیرد و چه‌بسا که این هم، از همان «طائر» به معنای فال بد گرفته شده، چرا که ظاهرا استعمال آن در خصوص عمل بدی بوده که وبال گردن آدمی شده است.

جلسه 765 http://yekaye.ir/ya-seen-36-18/

یشْتَهُونَ

قبلا بیان شد که ماده «شهو» و کلمه «شهوة» به معنای اشتیاق نفس به چیزی، و رغبت شدید از جانب نفس به امری که آن را ملایم با خود می‌داند؛ و به تعبیر دیگر، برکنده شدن نفس است به سوی چیزی که دلش می‌خواهد و اینکه نفس چیزی را به خاطر لذتی که در آن هست بخواهد؛ و تفاوتش با «اراده» در آن است که اراده آن جایی است که بر اساس حکمت به سراغ کاری برویم، اما شهوت آن میل درونی‌ای است که به طور ضروری (ناخودآگاه و بدون فکر و برنامه‌ریزی) ما را به انجام کاری سوق می‌دهد. برخی بر این باورند که این ماده در خصوص رغبت به امور بدنی و جسمانی به کار می رود که غالبا از احساس خلو و نیاز بدان آن حاصل می‌شود.

«شهوة» در اصل مصدر ثلاثی مجرد است که جمع آن «شهوات» می‌شود؛ والبته گاه در مورد چیزی که متعلق شهوت و میل قرار گرفته و یا در مورد قوه‌ای که انسان را به سوی شهوات می‌راند نیز به کار می‌رود، چنانکه در آیه «زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ»‏ (آل عمران/14) هر دو معنا محتمل است.

این ماده به صورت فعل در قرآن همواره در باب افتعال (اشتهی، یشتهی) به کار رفته است: و «اشتهاء» دلالت می کند بر مطاوعه (= پذیرش) و اختیار و برگزیدن امری که مورد رغبت قرار گرفته؛ و چه‌بسا بتوان گفت که هرجا که رغبت شدید و تمایل اکیدی در کار باشد تعبیر «اشتها» به کار می رود: «وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ‏» (فصلت/31) «هُمْ فی‏ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ» (انبیاء/102)

در کاربردهای قرآنی این ماده برای لذات مادی و دنیوی‌ای که غالبا پیروی آنها با مذمتی همراه بوده به صورت مصدر ثلاثی مجرد (شهوة) استفاده شده: «زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ» (آل عمران/14) «یریدُ الَّذینَ یتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیلاً عَظیماً» (نساء/27) «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ» (آل عمران/81 و نمل/55) «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ» (مریم/59)

و فقط در دو مورد برای چنین حالتی از این ماده به صورت فعل آمده: «وَ حیلَ بَینَهُمْ وَ بَینَ ما یشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ» (سبأ/54) «وَ یجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یشْتَهُونَ» (نحل/57)

ولی درباره لذائذ اخروی (خواه آنچه به افراد می‌رسد یا لذایذ اخروی‌ای که از برخی افراد دریغ می‌شود) همواره به صورت فعل، استفاده شده است:

لا یسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی‏ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ (انبیاء/102)

لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی‏ أَنْفُسُکُمْ (فصلت/31)

فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْینُ (زخرف/71)

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یشْتَهُونَ (طور/22)

وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ (واقعه/21)

وَ فَواکِهَ مِمَّا یشْتَهُونَ (مرسلات/42)

مرحوم مصطفوی در تفاوت شهوات دنیوی و اشتهاهای اخروی چنین توضیح داده که اولی دلخواهی است که باید برایش تلاش کرد و آن را به دست آورد (بویژه کلمه «اتبعوا الشهوات» قابل توجه است)؛ اما دومی دلخواه‌هایی است که حاضر و آماده و بالفعل است و تلاشی نیاز ندارد؛ و بعید نیست که بتوان همین را ضابطه تفاوت این دو واژه دانست؛ و شاید هم تفاوت همان است که با افتعال دلالت بر شدت و رغبت بیشتری داشته باشد و این با توجه به شدت وجودی آخرت کاملا قابل توجیه است.

جلسه 852 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-81/

حدیث

1) عبدالله بن سنان می‌گوید: از امام صادق ع درباره بهترین خوردنی‌ها در دنیا و آخرت سوال کردم.

فرمود: گوشت! آیا سخن خداوند عز و جا را نشنیده ای که: «و گوشت پرنده‌ای، از آنچه میل دارند» (واقعه/21)

الکافی، ج‏6، ص308؛ المحاسن، ج‏2، ص459-460

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[2] قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ سَیدِ الْآدَامِ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ؟

فَقَالَ اللَّحْمُ؛ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ».

 

2) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند: گوشت، آقای همه طعام‌ها در دنیا و آخرت است.

ب. و از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند: آقای خوردنی‌های بهشت، گوشت است.

الکافی، ج‏6، ص308؛ المحاسن، ج‏2، ص459-460

الف. عَلِی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِی ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّحْمُ سَیدُ الطَّعَامِ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.

ب. عَنْهُ عَنْ عَلِی بْنِ الرَّیانِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَیدُ آدَامِ الْجَنَّةِ اللَّحْمُ.

 

3) الف. عبدالاعلی می‌گوید: خدمت امام صادق ع عرض کردم که برای ما از رسول الله ص روایت شده است که خداوند تبارک و تعالی از «الْبَیتَ اللَّحِمَ» (خانه‌ای که در آن گوشت باشد) بیزار است.

فرمودند: اشتباه کرده‌اند. همانا رسول الله ص فرمود: خانه ای که در آن غیبت مردم می‌شود و گوشت آنان را می‌خورند.

المحاسن، ج‏2، ص460؛ الکافی، ج‏6، ص308

عَلِی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ وَ غَیرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ یوسُفَ عَنْ زَکَرِیا بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِی عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ:

 قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُرْوَى عِنْدَنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یبْغِضُ الْبَیتَ اللَّحِمَ.

فَقَالَ ع کَذَبُوا إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْبَیتَ الَّذِی یغْتَابُونَ فِیهِ النَّاسَ وَ یأْکُلُونَ لُحُومَهُمْ.[3]

ب. بیاع هروی می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم که به از رسول الله ص نقل شده که فرموده باشند خداوند از «الْبَیتَ اللَّحِمَ» (خانه‌ای که در آن گوشت باشد) بیزار است.

فرمود: مفقصود آن خانه ای است که در آن گوشت مردم را می خورند؛ وگرنه خود رسول الله ص گوشت را دوست داشت و یکبار زنی خدمت رسول الله ص رسید و از ایشان سوالی کرد و عایشه آنجا بود. وی زن کوتاه‌قدی بود و وقتی از آنجا رفت عایشه با دست اشاره‌ای کرد و ادای کوتاه‌قدی وی را درآورد. رسول الله ص به او فرمود: قی کن!

گفت: یا رسول الله! مگر من چیزی خورده‌ام؟!

فرمود: قی کن!

او چنین کرد و گوشتی را از دهانش بیرون انداخت!

المحاسن، ج‏2، ص460

عَنْهُ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ أُدَیمٍ بَیاعِ الْهَرَوِی قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یقُولُ إِنَّ اللَّهَ یبْغِضُ الْبَیتَ‏ اللَّحِمَ!

قَالَ إِنَّمَا ذَلِکَ الْبَیتُ الَّذِی یؤْکَلُ فِیهِ لُحُومُ النَّاسِ وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَحِماً یحِبُّ اللَّحْمَ؛ وَ قَدْ جَاءَتْ امْرَأَةٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص تَسْأَلُهُ عَنْ شَی‏ءٍ، وَ عَائِشَةُ عِنْدَهُ. فَلَمَّا انْصَرَفْتَ وَ کَانَتْ قَصِیرَةً، قَالَتْ عَائِشَةُ بِیدِهَا تَحْکِی قِصَرَهَا. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص: تَخَلَّلِی! قَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ هَلْ أَکَلْتُ شَیئاً؟ قَالَ لَهَا تَخَلَّلِی! فَفَعَلَتْ؛ فَأَلْقَتْ مُضْغَةً عَنْ فِیهَا.[4]

تدبر

1) «وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ»

علاوه بر شراب‌های بهشتی و میوه‌ها، از بهشتیان با گوشت پرنده، هر آنچه که اشتهایش را داشته باشند؛ پذیرایی می‌شود.

با اینکه در آیات زیادی از قرآن کریم از پذیرایی بهشتیان با شراب و یا میوه‌های بهشتی سخن به میان آمده بود (که در بحث از آیات قبل به آن موارد اشاره شد) این تنها آیه‌ای است که از پذیرایی بهشتیان با «گوشت پرنده» سخن به میان آمده؛ و البته در خصوص پذیرایی با «گوشت» در آیه «وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یشْتَهُونَ» (طور/22) نیز اشاره‌ای شده است.

نکته جالب توجه این است که در هر دو مورد از تعبیر «آنچه که مورد اشتهای آنان باشد»، استفاده شده است؛ که نشان از این دارد که نوعی از اشتهاء و میل هم در بهشت وجود دارد. (لازم به ذکر است تعبیر اشتهاء در خصوص نعمتهای بهشتی، یک بار هم درباره میوه‌ها (وَ فَواکِهَ مِمَّا یشْتَهُونَ؛ مرسلات/42) و سه بار هم به طور مطلق درباره هرآنچه هرکس دلش می‌خواهد (هُمْ فی‏ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ، انبیاء/102؛ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی‏ أَنْفُسُکُمْ، فصلت/31؛ فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْینُ، زخرف/71) به کار رفته است.)

بحث تخصصی انسان‌شناسی: ماهیت اشتهاء در دنیا و آخرت

آن مقدار که می‌دانیم اشتهایی که بشر در دنیا دارد، ناشی از یک دستگاه نفسانی است که در کنار دستگاه طبیعت امکان ادامه بقا برای موجودات حیوانی را مهیا می‌کند. توضیح مطلب اینکه همه موجودات زنده برای ادامه بقای‌شان نیازمند تغذیه‌اند با این تفاوت که موجودات زنده رده‌های پایین مانند گیاهان، برای دست‌یابی به نیازهای طبیعی‌شان برای رشد حرکت چندانی لازم نیست؛ یک گیاه در همانجا که ایستاده است ریشه‌هایش از آب و مواد معدنی‌ای که در پیرامونش در زمین وجود دارد تغذیه می‌کند؛ اما نیازهای موجودات رده بالاتر بسیار متنوع شده، و از این رو برای ادامه حیاتش باید این سو و آن سو برود و مواد مختلفی را تغذیه نماید. خداوند برای اینکه این امر در حیوان انجام شود علاوه بر دستگاه طبیعت در حیوان (که کار جذب و هضم و گوارش غذا و رساندن آن به تمامی سلولهای بدن در همه موجودات زنده را برعهده دارد)، دستگاه نفسانی‌ای نیز در او قرار داده که هیجانی آمیخته با لذت در حیوان ایجاد می‌کند و حیوان براى ارضای آن میل به جانب  غذا حرکت  می‌کند و آن را در اختیار دستگاه هضم قرار می‌دهد. به تعبیر دیگر، به موازات  احتیاجات  طبیعت حیوانى، یک  سلسله تمایلات  و غرایز مخصوص در وجود حیوان است  که وجود آن احتیاجات  را اعلام، و حیوان را به تکاپو وادار می‌کند و او را به طرف اعمالی که نتیجتا آن منظور را می‌دهد هدایت می‌کند. در عین اینکه هدفى که طبیعتِ حیوان آن را طلب می‌کند (در این مثال: رفع نیاز بدن) مغایر است با هدفى که حیوان به حسب احساس و تمایل خود در نظر می‌گیرد  و براى آن فعالیت می‌کند (مثلا احساس گرسنگی و درصدد سیری برآمدن) اما بین این دو دستگاه طبیعت و نفسانیات همکارى و هم‌آهنگى کامل برقرار است و همان چیزى تمایل حیوان را ارضاء می‌نماید که طبیعت را به سوى مقصد خویش کمک می‌کند. (برای توضیح بیشتر؛ ر.ک: پاورقی‌های شهید مطهری بر اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج2، ص171-180)

پس اشتهاء در دنیا عاملی است که خداوند قرار داده تا نیاز طبیعی بدن مرتفع گردد؛ یعنی ما انسانها، بیش از اینکه نیاز طبیعی سیستم بدنی‌مان ما را به غذا خوردن وادار کند، تحت تاثیر این سیستم نفسانی (که گرسنه می‌شویم و اشتها به غذا داریم و از خوردن غذا لذت می‌بریم) غذا می خوریم. چنانکه اگر کسی دچار اختلالی شود که اصلا اشتها و میل به غذا خوردن نداشته باشد و از خوردن هیچ لذتی نبرد، خطر اینکه از غذا نخوردن بمیرد برایش جدی است.

اما در آخرت چطور؟

آیا اشتهای در آخرت صرفا برای لذت بردن است؟ یا آن اشتها نیز همراه است با یک نیاز در عمق وجود آدم (که در این صورت سوال این است که آن نیاز درونی چیست که این اشتها بهانه‌ای برای رفع آن قرار داده شده است)؟ یا اساسا آن اشتها صرفا تجسم برخی از خواسته ها و اقدامات انسانها در دنیاست که در بهشت به صورت اشتها و رفع آن اشتها جلوه‌گر می‌شود؟ یا ...؟ و یا همه اینها؟

 

2) «وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یتَخَیَّرُونَ؛ وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ»

چرا در مورد میوه از تعبیر «تخیر» (اختیار) استفاده کرد اما برای گوشت از تعبیر «اشتها»؟

الف. برخی گفته‌اند وقتی میوه و گوشت را نزد کسی بیاورند، اگر وی گرسنه باشد خوردن گوشت را ترجیح می‌دهد و اگر سیر باشد خوردن میوه را؛ در واقع شخصی که گرسنه است اشتها دارد؛ اما شخصی که سیر است با تحریک ناشی از اشتها نمی خورد بلکه از روی دلخواهش است که می‌خورد؛ یعنی اگر دلش بخواهد می خورد و اگر نخواهد نمی خورد؛ و شاید با این تعبیر می خواهد اشاره کند که در بهشت گرسنگی‌ای در کار نیست؛ از این رو ابتدا میوه می‌آورند و افراد هرکه دلش بخواهد می خورد؛ و از آنجا که غالبا خوردن میوه اشتها را باز می‌کند و وقتی اشتها بود خوردن گوشت دلچسب است؛ بویژه که«تخیر» در جایی به کار می‌رود که گزینه‌هایی را پیش روی فرد می‌گذارند تا انتخاب کند؛ و این با خوردن میوه تناسب دارد یعنی میوه‌ها را نزد وی حاضر می‌کنند تا وی یکی را انتخاب کند؛ اما اشتها جایی است که میل درونی فرد محرک اقدام باشد؛ و این با خوردن گوشت تناسب دارد. (اقتباس از مفاتیح الغیب، ج‏29، ص396[5])

ب. با توجه به اینکه در جای دیگر برای خوردن میوه بهشتی هم از تعبیر «اشتهاء» استفاده کرد:‌ «وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ» (مرسلات/42) و در جایی برای میوه و گوشت یک تعبیر یکسان به کار برد: «وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ» (طور/22) چه‌بسا این تفاوت تعبیر، ناظر به میوه و گوشت نباشد بلکه حکایت از دو وضعیت آنان در مقام خوردن باشد؛ مثلا اینکه نشان دهد که هم انتخاب چیزی که می‌خورند کاملا به دست خود آنان است و هم اشتهای آنان بها داده و در نظر گرفته می‌شود؛ یعنی، این گونه نیست که آن انتخاب، یک انتخاب از روی ناچاری و بدون میل و رغبت درونی باشد؛ لذا ابتدا به انتخابگری آنان اشاره کرد که نشان می‌دهد گزینه‌های متعدد پیش روی آنان است؛ سپس به اشتهای آنان اشاره کرد که نشان دهد این گزینه‌ها را هم از روی میل و رغبت درونی برمی‌گزینند.

ج. ...

 

3) «یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ؛ بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ ... وَ فاکِهَةٍ ... وَ لَحْمِ طَیرٍ»

در اسم بردن از پذیرایی‌هایی که از بهشیان می‌شود ابتدا از شراب شروع کرد؛ سپس میوه، سپس گوشت. چرا؟

الف. در پذیرایی اولویت با نوشیدنى، سپس میوه و آنگاه غذاى گرم و مطبوع است. (تفسیر نور، ج‏9، ص423)

ب. در دنیا می‌گویند حکیمانه‌تر این است که ابتدا میوه صرف شود (که جذبش ساده‌تر است و در معده زیاد نمی ماند) و بعد از آن گوشت و غذاهای سنگین صرف شود؛ بویژه که میوه اشتها را هم زیاد می‌کند و غالب افراد چنین‌اند که خوردن میوه را در هر حالتی (حتی در حالت سیری) دوست دارند؛ اما برای خوردن غذای گوشتی باید اشتها داشته باشند (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص396[6])؛ و شاید از باب تشبیه به حالت مطلوب در دنیا باشد و چه‌بسا این رویه در آخرت هم یک تناسبی به ازای احوالات بهشتیان داشته باشد.

ج. ...

 

4) «یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ؛ بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ؛ لا یصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ؛ وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یتَخَیَّرُونَ؛ وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ»

مسئولین پذیرایى و شیوه پذیرایى بهشتیان، خصوصیاتى دارد (تفسیر نور، ج‏9، ص422-423):

الف: هر لحظه در دسترس مى‏باشند. «یطُوفُ»

ب: نوجوانانى با قیافه‏اى زیبا و دلپذیرند. «وِلْدانٌ»

ج: دلپذیرى آنان موسمى و لحظه‏اى نیست. «مُخَلَّدُونَ»

د: انواع وسایل پذیرایى را در دست دارند. «أکواب، أَبارِیقَ، کَأْسٍ»

ه: پذیرایى ابتدا با مایعات و نوشیدنى‏هاست. «کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ»

و: آنچه عرضه مى‏شود، آفاتى ندارد. «لا یصَدَّعُونَ ... لا ینْزِفُونَ‏»

ز: مواد پذیرایى، متعدّد و متنوّع و به انتخاب مهمان است. «فاکِهَةٍ مِمَّا یتَخَیرُونَ»

ح: اولویت با نوشیدنى، سپس میوه و آنگاه غذاى گرم و مطبوع است. «مَعِینٍ، فاکِهَةٍ، لَحْمِ»

 

5) «یطُوفُ عَلَیهِمْ ... بِأَکْوابٍ وَ ... وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ»

اشکال

مگر نه این است که می گویند که بهشتیان هروقت بخواهند پرنده‌ای که در حال پرواز است به صورت بریان‌شده نزد آنان فرود می‌آید (مجمع البیان، ج‏9، ص327[7])؛ ‌پس چرا اینجا سخن از طواف دور آنان با گوشت پرنده‌هاست؟

پاسخ:

شبیه این مطلب در بحث از آیه قبل مطرح شد. در بهشت قرار است به انواع نعمتها متنعم شوند و اثبات یکی نفی دیگری نمی‌کند. اینکه انسان هر گوشت پرنده‌ای بخواهد آن پرنده برایش به صورت بریان‌شده از آسمان فرود آید یک لذتی دارد و اینکه در محفل دوستان بنشینند و کسانی در حال پذیرایی از آنان گوشت‌های لذیذ در اختیار آنان قرار دهند لذت دیگری دارد. (المیزان، ج‏19، ص122)

 

 

 


[1] . قراءة الجماعة «ولحمِ طیرٍ» بالخفض عطفا على «بأکواب...»

وقرأ أبوعبدالرحمن و زید بن علی «ولحمُ طیرٍ» بالرفع وهو مبتدأ ، والتقدیر: «ولهم لحم طیر»

وقرئ «ولحومِ طیرٍ» على الجمع. (معجم القراءات ج9، ص295)

[2] . سند مطلب در محاسن این گونه است: عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْیَقْطِینِیِّ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ وَ کَانَ خَیْراً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ

[3] . وَ قَدْ کَانَ أَبِی ع لَحِماً وَ لَقَدْ مَاتَ یَوْمَ مَاتَ وَ فِی کُمِّ أُمِّ وَلَدِهِ ثَلَاثُونَ دِرْهَماً لِلَّحْمِ.

[4] . در المحاسن، ج‏2، ص460-461 این احادیث هم ناظر به همین مضمون آمده است:

عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَیْتُ اللَّحِمُ یُکْرَهُ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ بَلَغَنَا عَنْکُمْ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ.

عَنْهُ وَ رَوَاهُ ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادٍ اللَّحَّامِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْبَیْتِ اللَّحِمِ تَکْرَهُونَهُ قَالَ وَ لِمَ فَقُلْتُ بَلَغَنِی عَنْکُمْ وَ أَنَا مَعَ قَوْمٍ فِی الدَّارِ وَ إِخْوَانٌ لِی أَمْرُنَا وَاحِدٌ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِإِدْمَانِهِ.

عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مِسْمَعٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَجُلًا قَالَ لَهُ إِنَّ مَنْ قِبَلَنَا یَرْوُونَ أَنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ اللَّحِمَ قَالَ صَدَقُوا وَ لَیْسَ حَیْثُ ذَهَبُوا إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ الَّذِی یُؤْکَلُ فِیهِ لُحُومُ النَّاسِ وَ رَوَاهُ عُثْمَانُ بْنُ عِیسَى عَنْ مِسْمَعٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع. (این در کافی هم آمده)

[5] . المسألة الثانیة: هل فی تخصیص التخییر بالفاکهة و الاشتهاء باللحم بلاغة؟ قلت: و کیف لا و فی کل حرف من حروف القرآن بلاغة و فصاحة، و إن کان لا یحیط بها ذهنی الکلیل، و لا یصل إلیها علمی القلیل، و الذی یظهر لی فیه أن اللحم و الفاکهة إذا حضرا عند الجائع تمیل نفسه إلى اللحم، و إذا حضرا عند الشبعان تمیل إلى الفاکهة، و الجائع مشته و الشبعان غیر مشته، و إنما هو مختار إن أراد أکل، و إن لم یرد لا یأکل، و لا یقال فی الجائع إن أراد أکل لأن أن لا تدخل إلا على المشکوک، إذا علم هذا ثبت أن فی الدنیا اللحم عند المشتهی مختار و الفاکهة عند غیر المشتهى مختارة و حکایة الجنة على ما یفهم فی الدنیا فحص اللحم بالاشتهاء و الفاکهة بالاختیار، و التحقیق فیه من حیث اللفظ أن الاختیار هو أخذ الخیر من أمرین و الأمران اللذان یقع فیهما الاختیار فی الظاهر لا یکون للمختار أو لا میل إلى أحدهما، ثم یتفکر و یتروى، و یأخذ ما یغلبه نظره على الآخر فالتفکه هو ما یکون عند عدم الحاجة، و أما إن اشتهى واحد فاکهة بعینها فاستحضرها و أکلها فهو لیس بمتفکه و إنما هو دافع حاجة، و أما فواکه الجنة تکون أولا عند أصحاب الجنة من غیر سبق میل منهم إلیها ثم یتفکهون بها على حسب اختیارهم، و أما اللحم فتمیل أنفسهم إلیه أدنى میل فیحضر عندهم، و میل النفس إلى المأکول شهوة، و یدل على هذا قوله تعالى: قُطُوفُها دانِیةٌ [الحاقة: 23] و قوله: وَ جَنَى الْجَنَّتَینِ دانٍ [الرحمن: 54] و قوله تعالى: وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ [الواقعة: 32، 33] فهو دلیل على أنها دائمة الحضور، و أما اللحم‏ فالمروی أن الطائر یطیر فتمیل نفس المؤمن إلى لحمه فینزل مشویا و مقلیا على حسب ما یشتهیه، فالحاصل أن الفاکهة تحضر عندهم فیتخیر المؤمن بعد الحضور و اللحم یطلبه المؤمن و تمیل نفسه إلیه أدنى میل، و ذلک لأن الفاکهة تلذ الأعین بحضورها، و اللحم لا تلذ الأعین بحضوره، ثم إن فی اللفظ لطیفة، و هی أنه تعالى قال: مِمَّا یتَخَیرُونَ و لم یقل: مما یختارون مع قرب أحدهما إلى الآخر فی المعنى، و هو أن التخیر من باب التکلف فکأنهم یأخذون ما یکون فی نهایة الکمال، و هذا لا یوجد إلا ممن لا یکون له حاجة و لا اضطرار.

[6] . المسألة الثالثة: ما الحکمة فی تقدیم الفاکهة على اللحم؟ نقول: الجواب عنه من وجوه أحدها: العادة فی الدنیا التقدیم للفواکه فی الأکل و الجنة وضعت بما علم فی الدنیا من الأوصاف و على ما علم فیها، و لا سیما عادة أهل الشرب و کأن المقصود بیان حال شرب أهل الجنة و ثانیها: الحکمة فی الدنیا تقتضی أکل الفاکهة أولا لأنها ألطف و أسرع انحدارا و أقل حاجة إلى المکث الطویل فی المعدة للهضم، و لأن الفاکهة تحرک الشهوة للأکل و اللحم یدفعها و ثالثها: یخرج مما ذکرنا جوابا خلا عن لفظ التخییر و الاشتهاء هو أنه تعالى لما بین أن الفاکهة دائمة الحضور و الوجود، و اللحم یشتهی و یحضر عند الاشتهاء دل هذا على عدم الجوع لأن الجائع حاجته إلى اللحم أکثر من اختیاره اللحم فقال: وَ فاکِهَةٍ لأن الحال فی الجنة یشبه حال الشبعان فی الدنیا فیمیل إلى الفاکهة أکثر فقدمها، و هذا الوجه أصح لأن من الفواکه ما لا یؤکل إلا بعد الطعام، فلا یصح الأول جوابا فی الکل.

[7] . إن أهل الجنة إذا اشتهوا لحم الطیر خلق الله سبحانه لهم الطیر نضیجا حتى لا یحتاج إلى ذبح الطیر و إیلامه قال ابن عباس یخطر على قلبه الطیر فیصیر ممثلا بین یدیه على ما اشتهی